# 🖤 #بانو هم رفت. اقدس رئوفی برای من فقط #مادربزرگ نبود، آخرین تجلی #ایران آرام بود. آرامشی که حاصل یک جهانبینی بود: اولویت دادن به #کیفیت_زندگی . بانو نه مخالف #حجاب بود و نه مخالف #بی_حجابی اما محجه بود. نه مخالف #دین بود، نه مخالف #بی_دینی ولی متدین بود. نه مخالف #پهلوی بود و نه مخالف #جمهوری_اسلامی صرفا دغدغهی کیفیت زندگیاش را داشت؛ دغدغهای که در چهار دههی اخیر حقیر شمرده شده! بانو دومین فرزند یک بازاری تهرانی بود که بر خلاف اغلب برادرانش که تحصیلات عالیه داشتند، فرصت چندانی برای تحصیل نداشت و یا شاید علاقه چندانی هم نداشت. اما به مراتب باهوشتر از آن بود که مینمود. با یک کارمند موفق سازمان برنامه و بودجه ازدواج کرد. خانهای که در جنوب غربی #میدان_ژاله ساختند برای من شبیه عمان بود در خاورمیانه. در روزگاری که #جنگ بود، بمباران بود، آشوب بود، #کمیته و بگیر و ببند بود و بزرگترین عمویم ناخدای ناوی جنگی روی #خلیج_فارس بود، من در آن خانه هیچ حرفی نشنیدم که دربارهی زندگی نباشد. خیلی از چیزها را من پیش از راه یافتن به ویترین مغازهها، نخستین بار در خانهی بانو دیدم، از جمله ضبط و پخش دو کاست. خانهاش هیچ نشانی از سالخوردگی نداشت و تنها چیزهای قدیمی خانه عکسهای فرزندان و نوهها در گذر ایام بود. اگر #استاندارد تصویر تغییر میکرد، #تلویزیون لامپی بانو باید بدل به الایدی میشد. بانو در ارتباط با استانداردهایش مطالبهگر بود نه محاسبهگر؛ چرا که به شکلی غریضی و درونی آموخته بود، هیچ چیز مهمتر از کیفیت نیست. نه میجنگید و نه جدل میکرد، آهسته و پیوسته به آن چه میخواست میرسید. هیچ ابایی نداشت از حذف کردن هر آن چه باعث افت کیفی زندگیاش میشد، حتی اگر آن چه حذف میکرد قوم و خویشی بود که به دلیلی به او احساس تنش و تشویش میداد. اقدس رئوفی مهربان بود و آموخته بود که با خودش نباید کمتر از دیگران مهربان باشد. بانو وقتی که میرفت هشتاد و هشت بهار را پشت سر گذاشته بود اما دلش اگر جوانتر از نوههایش نبود، پیرتر هم نبود. به زعم من بانو رفتنی نبود. اما کمی پس از #آبان_خونین نود و هشت بیسر و صدا رفت. باور دارم که حس کرده بود که کیفیت زندگی در این سرزمین دیگر با استانداردهایش همخوانی ندارد. پس ترجیح داد برود. #آبان_۹۸ # 📷 پانویس: آن که در آغوش بانو ست منم، در عکسی که توسط پدرم ثبت شده.
345
203
1398/09/09