دیشب جمال خاشقجی آمد به خوابم. هم خوشحال شدم، چون می‌تونستم ازش یک سوالاتی بکنم که از وقتی خبر مُثله‌شدنش را شنیدم توی جانم افتاد و هم متعجب که به‌به "روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید" حالا ببین که آمده به خوابم. گفتم جمال‌جان چشممان به جمال شما روشن. گفت ناراحتم مرجان. گفتم چرا؟ گفت این چه وضعی‌یه؟ گفتم چه وضعی؟ گفت اینکه آدم‌هایی پیدا می‌شن که از قاتلین جمال خاشقجی پول می‌گیرن و بعدش میرن بالای سن، دم از صلح و دوستی می‌زنن، تازه بخاطر این صلح مادرمُرده اشک هم می‌ریزن. هیچی دیگه تا آمدم به خودم بجنبم و بپرسم درباره‌ی کیا داری حرف می‌زنی، جمال‌جان جمالشو ازم دریغ کرد و رفت که رفت و سوال‌های من رو هم بی‌جواب گذاشت. مثل هزارتا سوالی که این روزها ذهنمو رها نمی‌کنه. حالا یک خواهش دارم از روزنامه‌ی کیهان که خواب منو جایی نقل نکنه و بخواد منو ببره زیر بلیت خودش که من زیر بلیت احدی نیستم. فقط این خواب اون‌قدر بامزه بود که خواستم با بقیه درمیون بذارم. #قاتلین#جمال_خاشقجی#آزادگی #کودکان_یمن#پول_بن_سلمان_را_با_دهان_بسته_بخورید
مرجان شیرمحمدی | دیشب جمال خاشقجی آمد به خوابم. هم خوشحال شدم، چون می‌تونستم ازش یک سوالاتی بکنم که از وقتی خبر مُثل...
0
1398/10/05