# 🤐 قطعی #اینترنت احساسی را به یادم آورد که بیست سال پیش تجربه کرده بودم. پرتابم کرد به سال هفتاد و هشت، به #کوی_دانشگاه، به چشم‌بندی که در خیابان به چشمانم زدند و سیزده روز بعد در #دادگاه_انقلاب باز شد. #قطعی_اینترنت حال و هوای همان سیزده روز #انفرادی را داشت. سیزده روزی که اجازه‌ی گفتگو با هیچ‌کس را نداشتم به جز #بازجو؛ و اجازه دیدن هیچ کس را نداشتم حتی بازجو. سیزده روزی که روزی سه وعده اجازه داشتم زیر نظر بازجو از سلولم به شماره دویست و بیست و دو خارج شوم و با دست کشیدن به دیوار٬ تا انتهای سالن بروم و وارد دستشویی شوم. مستراح تنها جایی بود که اجازه داشتم ببینم. و این روزی سه بار به هیچ عنوان چهار بار نمی‌شد. صدایت را نباید سلول‌های مجاور می‌شنیدند و همیشه سکوت بود؛ فقط یک بار صدای جوانی را شنیدم که دل‌پیچه داشت و التماس می‌کرد برای دستشویی رفتن، اما روزی سه بار به هیچ عنوان چهار بار نمی‌شد. عجیب‌ترین چیز آن سیزده روز که شبیه‌ترین احساس به روزهای قطعی اینترنت بود، هواخوری‌اش بود. هر زمان که بازجویت اجازه‌ی هواخوری می‌داد، با همان چشم بسته به حیاط برده می‌شدی. رو به #دیوار و پشت به #آفتاب یک ساعت می‌ایستادی و در سکوت مطلق از هوای #آزاد بهره‌مند می‌شدی. در طول آن سیزده روز، دو یا سه بار شامل این عطوفت بازجو شدم اما هرگز نفهمیدم بازجو بر چه اساسی تشخیص می‌داد که چه زمان باید هواخوری داشته باشم و چه زمان نباید داشته باشم. نخستین باری که به #هواخوری رفتم، کاملا گیج بودم. نمی‌فهمیدم یک ساعت سر پا ایستادن رو به دیوار و پشت به آفتاب چه لطفی دارد و چرا محبتی از سوی بازجو محسوب می‌شود. اما با کمی تامل بیشتر، لطف و معنایش را به خوبی دریافتم. هواخوری‌ها به تو می‌فهماند هوای آزاد را هم باید با چشم و دهان بسته و پشت به آفتاب تجربه کنی چون ما این قدرت را داریم که اجازه ندهیم در هر روز بیش از سه بار قضای حاجت کنی. #© تصویر: Prisoners Exercising, 1890 by Vincent Van Gogh #آزادی
علی دادرس | # 🤐

قطعی #اینترنت احساسی را به یادم آورد که بیست سال پیش تجربه کرده بودم. پرتابم کرد به سال هفتاد ...
8
1398/09/03