از وقتی یادم میاد تقریبا هرکاری که بقیه انجام می‌دادند را انجام ندادم. هیچ کاری نکردم مگر کاری که دلم می‌خواست و حالا اصلا نمی‌توانم بگویم راضی هستم یا نیستم. به این سادگی نبوده که بگویم نمی‌خواهم و همه بگویند عیبی ندارد، هرکاری دوست داری بکن! نخیر! برای هرچیزی که خواسته‌ام هرچی که داشته‌ام داده‌ام و کم هم نبوده. زجری کشیده‌ام که مپرس. ولی هرچه که بوده و هرچقدر هم که طول کشیده آخرش کاری کرده‌ام که خودم می‌خواسته‌ام. حتا اگر دیگر نای خندیدن هم برایم نمانده بوده باشد! معنی‌اش این نیست که حالا وقتی می‌پرسید با خانواده‌ای که روی مخ‌مان است باید چه‌کار کنیم؟ با مادر که کتکم می‌زند چه کنم؟ با کنکور، با شکست عشقی، با بی‌پولی، با زشتی، بدهیکلی، بی‌رفیقی، با آینده، با درد بی‌درمان، با بی‌خوابی چه کنم؟ من بتوانم جواب مناسبی بدهم. نه من و نه هیچکس دیگر دقیقا نمی‌داند باید با مشکلات چه کار کرد. فقط می‌شود گفت باید جنگید! چطوری؟ هرکس به طریقی که خودش می‌داند و باید پیدا کند. هیچ راه مشخصی وجود ندارد. همه در تاریکی و ترس، چراغ‌به‌دست به دنبال راه نجاتیم. می‌توانید فرار کنید، کنکورندهید سربازی نروید، درس نخوانید، مختار اید. اما نباید تسلیم باشید. هرکاری می‌کنید نباید به خاطر تسلیم شدن باشد. تسلیم شدن اولش جذاب است اما جلوتر که می‌روید ساعتی نیست که از خودتان نپرسید چرا نجنگیدم؟ بجنگید اما لازم نیست سروصدا کنید! لازم نیست شمشیر بچرخانید دور سرتان و مبارز بطلبید. همین که صبور باشید یعنی می‌جنگید. همین که از رختخواب بیرون می‌آیید خودش جنگیدن است. هرکاری که بکنید جنگیدن است و هرکاری که بکنید قرار است آخرش پشیمان بشوید! بنابراین از پشیمان شدن نترسید. از تسلیم شدن بترسید. چون یعنی باخته‌اید. معلوم نیست به کی یا چی؟ فقط باخته‌اید و حس گندی دارد. اگر شده با چنگ و دندان خودتان را از این دقیقه به دقیقه‌ی بعد برسانید و تسلیم نشوید! وقتی درب و داغان افتاده‌اید یک گوشه و حالتان از همه‌چی به هم می‌خورد تسلیم نشوید. بجنگید. به شیوه‌ی درب‌ و داغان خودتان بجنگید! تنها چیزی که ارزش دارد همین است. مثل کاری که من حالا با نوشتن این متن کردم. مثل کاری که شما با خواندن این متن می‌کنید!
مینا سنگ سفیدی | از وقتی یادم میاد تقریبا هرکاری که بقیه انجام می‌دادند را انجام ندادم. هیچ کاری نکردم مگر کاری که د...
25
1399/04/09