. آغازین پنجاه، پنجاه سالگی، بخش عمده ای از عمر آدمی ست که خوب و بد سپری شده. به اعتقاد من، پختگی آدمی در چهل سالگی یافت نمیشود که بی تردید، آغاز این تجلی در پنجاه سالگی ست، با همه ی حسرت ها، آرزوها، امیدها و شکست ها و هزاران هزار ماجرایی که از سر گذرانده ای و باز هم رشک برانگیز، آنکه به پشت سر خود نگاه کنی و دریابی بیش از هر چیزی، دلی را رنجش نداده ای و بلکه دل های بی شمار را به دست آوردهای و...این انتهای خوشبختی ست. پنجاه سالگی برایم نقطه عطف و آغاز دورانی ست که در تلاشم به هر آنچه می خواهم دست یابم و هر آنچه، مهمترینش آرامش است و بس. به عکسهایم نگاه می کنم و به سی سال پیش؛ که جوانی بودم جویای نام در عرصه بازیگری و زندگی ام؛ و تلاش های بی شمار برای رسیدن به همه چیز...و خشنود که در پنجاه سالگی ام آموختم که زندگی در این روزهای دشوار و سخت و جانکاه، فقط و فقط رسیدن به آرامش است و پیدا کردن نگاهی سرشار از مهر نسبت به اطرافیانم و اینکه شادمان باشم از حال خوب هم نوع و همسایه و هموطنم؛ امید که این خواسته محقق شود. از اواخر چهل سالگی به پنجاه سالگی ام فکر میکردم و ایمان داشتم که از آن پس، زندگی دلخواه را در کمال پختگی تجربه و زندگی خواهم کرد و هماره دلم میخواست پنجاه سالگی ام را جشنی باشکوه بگیرم؛ اما روزگار غدار به گونه ای دیگر رقم خورد و این آرزو و خواسته در دوران پسا کرونا، شکلی دیگر یافت؛ دیگر نه خبری از ضیافت عزیزانی بود که دوستشان میداشتم و نه در آغوش کشیدنشان.کرونا کار خود را کرده بود و همه قواعد را تغییر داد و این بار ساده و بی تکلف،جشن پنجاه سالگی ام را در کنار ماهور دلبندم،خورشید عالم تاب و هنگامه عزیز ترینم آغاز کردم؛که برایم حکم همه چیز را دارند.خوشی و شادی و آرامش و هزاران حال خوب دیگر...به جهان خرم از آنم، که جهان خرم از اوست. موخره آغاز پنجاه سالگی ام را حال خوشی ندارم و روزگارم، بس تلخ و چون زهر است این ایام. همه چیز به هم ریخته، آدمها نسبت به یکدیگر بی مهر شده اند، انگار آخر زمان است.دوست داشتن کیمیا شده و حسرت و اندوه از روزهای از دست رفته رهایم نمیکند ؛گویا خوشی و حال خوب، به دشواری یافت می شود.سردرگمی و ناامیدی در مردمانم موج میزند و هر آنچه می بینم سیاهی و تباهی ست.همه گیج و منگ همدیگر را می جوند و ...حال و هوای تلخ و سیاه این روزها، من را به یاد جمله ای از « ناتالیا گینزبورگ» در کتاب «تصویر یک شهر، یک دوست»می اندازد :«اندوهی را که هر بار با بازگشت به خانهمان به دست می دهد [ادامه در کامنت اول]
1،495
261
1399/04/31