- وقتي رييس جمهور از سازمان ملل برگشت و رفت نشست گفت هاله ديده دور سرش، همه خنديدند، اِلا رُقي. گفت: مگه چنِن؟! بعضي وقتا دور سر خودمم بوده! زنا برگشتن سِيلش كردن. ولي دريغ از يه سانت خنده! رُقي سر پسر اولش "عليو" آرمه ي ( ويارِ) انگور، و سر "موجو" آرمه ي چلوكباب داشت. انگور كه زمستون پيدا نميشد، چلوكباب هم كه مُراد گداگري درآورد نخريد، عليو دنيا اومد تا رو لُمبه ش يه ماه گرفتگي عيييينِ خوشه ي انگوره، دو سال بعد هم كه موجو دنيا اومد بالاي نافش يه سيخ كبابي عمودي عين چاپ برگردون جا انداخته بود. از قبلترش رُقي فال قهوه ميگرفت، يه كمي هم چيشش شور بود و اثر ميكرد! اينا همه رو هم جمع شد و ديگه اسبابِ غرابت تكميل شد. زنا تاك و توك ميومدن خواباي ترسناكشون يا درداي غريبشون يا كثافت كارياي شوهراشونو سي رُقي ميگفتن تا راه نشونشون بده. انگار راههاي رُقي به جاهايي ميرسوندشون. كار گرفت و كشيده شد به زناي محله هاي ديگه و كم كم پاي تمامِ شهر، به اتاق آخري خونه ي مراد باز شد. حالا ديگه رُقي پول ميگرفت و نياز بود كه همو اول كار، شك رو از قلب زناي غريبه بگيره و بيرون كنه. عليو را نشونده بود كنار دستش، بعنوان نمونه كار! زنِ غريبه كه داخل ميشد سريع نَقلِ آرمه يِ انگورِ وسط زمستون و گداگريِ شوهرش مُراد آقا! راتعريف ميكرد و عليو را با يكخَم ميكشيد جلو و گردنش را مثل رسول خادم ميبرد زير بغل، كُنده را ميكشيد، قُنبل عليو را ميداد هوا، همانطور كه نفس بچه بند آمده بود و چيشاش رِنگ رِنگَك ميكرد، با آن يكي دستش شلواركش را ميداد پايين و خوشه انگور كه مثل نقشه آمريكاي جنوبي، در مرز كلمبيا و پاناما از باقي زمين جدا شده بود را ميگرفت جلوي صورت زن، زن در جا ايمان مياورد، رُقي عليو را ول ميكرد، بچه نفس هاي گير كرده ي توي شكمش را رها ميكرد، زن پول را ميگذاشت جلوي رُقي و سر درد دلش را باز ميكرد. مراد كه پشت در عين ديوث هاچمباتمه نشسته بود، سيگاري تش ميزد و با مهربوني صدا ميكرد: علي بابا بيا بيرون بذار خانوما راحت باشن! به تعداد زناي كه اومدن نشستن و رفتن، قصه ي خوشه ي رو لمبه ي عليو هم نقل شد. يعني كل شهر. تو محل و مدرسه آبرو نداشت بچه. مشكل مهمتر جاي ديگه اي بود: خوشه، داشت ماه به ماه و سال به سال از لمبه آويزونتر ميشد و كلمبيا ميرفت كه از خليج پاناما ببُرد. نوكش عين انتهاي آرژانتين رسيده بود به قطب، به جاهاي باريك و بدي از تن عليو!! ( ادامه داره يه كمي ديگه)
احسان عبدی‌پور | -
وقتي رييس جمهور از سازمان ملل برگشت و رفت نشست گفت هاله ديده دور سرش، همه خنديدند، اِلا رُقي. گفت...
104
1397/11/21