درختي براي فراموشي.كه هرآنچه برآن بياويزي فراموشت شود.كاش يك درختي هم براي آدم بزرگها بود كه ميتوانستند دلتنگيهايشان را بر آن بياويزند و تمام،ديگر از فردا دلتنگ نباشند...يك درخت ديگرهم،براي آويختن تمام روزهاي سخت زندگي لازم است. براي بيماريها و تب هم.يك درخت هم براي "دوستت دارم"ها و رنج عشق،بايدكه باشد.بروي پاي درختت بايستي با دستهاي لرزان عشق ات را بر گردنش بياويزي تا غمش در تو تمام بشود... يك درخت براي تمامِ "نشدن"هايي كه در زندگي چقدر دلت ميخواسته بشود. يك درخت هم حتما لازم است براي خاطر"اولين" ها در زندگي هر آدمي. اولين نگاه، اولين تپش قلب، اولين آغوش مهربان تا با هربار يادآوريش، دوباره دست و دلت نلرزد و جانت به تنگ نيايد...بياويزي اش بر درختت و تمام...تمام شود در تو . . يك درخت ديگر براي آويختن حال آنروزت كه دم غروب به خودت گفته بودي تا ته خيابان را پياده ميروم و يادم ميرود و انگشتهايت را به ديوارهاي كوچه كشيده بودي و تا ته دنيا رفته بودي و يادت نرفته بود... . . يك درخت براي خاطره هاي خوب، لحظه هاي لرزش دل، اشكهاي شادي...حتي براي در آغوش گرفتنهاي آخر هم كاش بود،همانها كه بعدترها با بغض و اشك ياد آدم مي آيد.مثل آنوقتهاييكه مادر با كاسه آب پشت سرت مي ايستاد و بابا حمد و سوره و آيه الكرسي ميخواند و تو صداي بابا را تا ته دنيا در دلت امتدادش ميدهي. . آدمها درختهاي زيادي لازم دارند تا يكروز صبح بي خاطره،بي دوستت دارم، بي رنج،بي دلتنگي، بي عشق، بي خاطره هاي خوب حتي، از خواب بيداربشوند و يك نفس راحت بكشند... . . . شيوابلوريان از دفتر يادداشتهاي روزانه من وین، اتریش . . A Tree for forgetting. I wish there was a tree for everyone… So we could stand in front of it and hang our love, sickness, sad memories, fears and even happy memories. All our initial experiences, best memories of our parents, first prospect of love, first heartbeat, first caring hug. So after we hang all those memories and experiences, we can wake up the next morning and take a breath… a breath without suffering, longing, aching and missing those loves ones...
26
1398/07/12