نفهمیدیم چیشد، فقط وقتی به خودمون اومدیم دیدیم داریم بهم میگیم برادر... دوست و رفیق خوب زیاد دارم که همشون هم میدونن که خیلی دوسشون دارم اما این یکی فرق داشت...این یکی دلگرمیم بود، پشتوانم بود... روزای جمعه، پارک قیریه، آش، اسنپ، تئاتر، سفر، دعوا، خنده،سوپرایزهای ماهیانه،کافه لمیز، تولد، هزارتا چیزه دیگه... باهم خوردیم زمین، باهم بلند شدیم، باهم بزرگ شدیم، باهم گریه کردیم، باهم خندیدیم، هزار تا چیزه دیگه حالا این ادم رفته اونوره دنیا...منم کلی دلتنگشم...برادرم کنارم نیست...خودش میدونه که چقدر دوسش دارم...میدونه که برام مهمه...نامرد...پاشو بیا...تنهایی اینجا سخته...قرار بود برات تولد بگیریم...اما خوب چه کنم که نیستی... تولدت مبارک بهترین برادر دنیا بدجور دلتنگتم...زود بیا....
129
4
1397/01/31