قبلن هم گفته ام؛زندگی شهری را دوست دارم،شاید درست به همان اندازه که طبیعت را!شاید که این یکی از مهمترین تناقض های بشر امروز باشد..«خانه را گم کرده ایم»..رویای زندگی در طبیعت و زیباییهای قابل تقدیسش،وقتی به وقوع بپیوندد(سالها پیش این تجربه را داشتم)،آنوقت است که دلم برای شهر تنگ می شود.برای کافه ها که یکی از نمادهای تمدن هستند،برای پرسه زدن در کتابفروشی ها؛که احتمال می دهم تا چند سال دیگر منقرض شوند؛برای شهربازی ها،شب گردی در بزرگراه ها،مغازه های رنگ و وارنگ با چراغهای رنگیشان در شب،برای جلب توجه مشتری های ۳۹ تومانی!برای مترو،اتوبوس،تاکسی،یا حتا تاکسی های هوایی که به زودی«مردم»🤦🏻♀️را در شهر جابجا می کنند!برای دیسکو و کلاب های بیرون مرزها..برای زندگی های شبانه ی شهرهای بزرگ..برای هر چیزی که نماد«تمدن»باشد. من؛انسان تنوع طلب قرن بیست و یکم؛شب را در رویای زندگی ساده ی طبیعی به خواب می روم،و صبح به عشق داشتن خلوت کوچک و شاید حتا شلوغ خودم،که به اندازه ی یک میز و یک چشم انداز خیابان شلوغ مرکز شهر است،به خیابان می زنم.بساط چای و قهوه و نقاشی در دفتر کوچکم،کتابم،لوازم تحریرم،و افکار و هدف هایم را با خودم می برم.در این وضعیت پاندومی،روی تراسی تنها می نشینم،همه چیز را الکل می زنم!افکارم را می نویسم یا می کشم و این یکی از وضعیت هایی است که در زندگی از آن لذت می برم.تا مغز استخوان.آدمها مهم هستند،لذت بردنشان و زندگیشان در هر شرایطی مهم است. سال پیش چنین روزهایی،سخت ترین بود،جراحی سنگین،جوابی که دوپهلو و مشکوک بود،دایی نازنینم که یکدفعه رفت،و انسانهایی که برای یک اعتراض ساده پرپر شدند..زندگی پایین و بالا دارد یک جمله ی کلیشه ای است،ولی اجازه بدهید همانقدر کلیشه ای استفاده اش کنم!من زندگی شهری را دوست دارم و شهری را که نام و یاد"آبان ماه"برای همیشه رویش حک شده است.زندگی همه ی انسانها،از هر قوم و مذهب و قبیله و ریشه ای،مهم است. دفترم را ورق می زنم،ریز حسابهای سفر مهر ماه سال پیش به شیراز را میبینم،می خندم،من و مادر و دخترم و دختر داییم..با ماژیک قرمزم بالایش می نویسم؛حسابهای سفر شیراز،مهرماه۹۸؛قبل عمل،قبل آبان،قبل هواپیما و قبل کورونا. تمام. #شیواابراهیمی #شیوا_ابراهیمی #نوشتم #احساس #فکر #زندگی_همه_مهمه #آبان۹۸ #آبان۹۹#کورونا #کرونا #شورزندگی #زندگی_شهری
38
0
1399/08/26