. اتاق مصاحبه پشت این حیاط خلوت بود. با من تماس گرفتند و گفتند ساعت ۱۰ صبح اینجا باشید و خودتان را برای یک سخنرانی ۱۵ دقیقه ای آماده کنید. البته من احتیاج زیادی به آمادگی نداشتم چون مرتب در حوزه عمومی فعال هستم و در محافل علمی کم سخنرانی نکرده ام. با این حال انتظار می رفت بعد از سخنرانی آماج سوالاتی سخت قرار بگیرم: از پیشینه علمی ام، تجربه تدریسم در ایران و خارج از کشور، تحلیل جامعه شناختی ام از شرایط روز، تجربه کار رسانه ای و... در لحظه ثبت این عکس ساعت حدودا یک شده بود و هنوز نوبت من نرسیده بود. ما ۱۴ نفر بودیم و همه با ماسک پشت یک اتاق کنفرانس بزرگ منتظر ایستاده بودیم. من نفر آخر یا یکی مانده به آخر بودم چرا که وقتی در جایگاه نشستم یکی از اساتید اصلا متوجه حضور من نشد و گفت: جمبعندی کنیم. رییس جلسه بلند گو را جلو آورد و گفت یک نفر دیگر هم هست. کاملا واضح بود که آنها منتظر من نبودند یا حداقل اینگونه به نظر میرسید. هیچ نوع کنجکاوی درباره اینکه من کیستم و حرف حسابم چیست در صورت ها دیده نمیشد. شایدم سه ساعت مصاحبه آنها را خسته کرده بود. من چهار دقیقه ای درباره تزم حرف زدم و بعد دو سوال درباره اسلام سیاسی در تونس و مصر و یک سوال مبهم دیگر درباره اینکه وضعیت دپارتمان چیست طرح شد! در بین حرفهای من هم بین خود اساتید درباره مصر و تونس بحث در میگرفت و هر چه رد و بدل شد هیچ نسبتی با من و حوزه تخصص و علایقم نداشت. کل فرایند مصاحبه از ۹ دقیقه کمتر شد و تمام. از جلسه که بیرون امدم حس مدل هایی را داشتم که فقط برای "کت واک" روی صحنه آمده اند و همین. دریغ از یک سوال چالشی و پیشرو. هیچ. و این بود مصاحبه من در جلسه جذب دانشکده علوم اجتماعی یکی از مطرح ترین دانشگاه های کشور! از آن روز به بعد هم به من هیچ خبری مبنی بر رد یا تایید ندادند. شایعه است که میگویند این جلسات فرمایشی است و انتخاب ها کم و بیش از قبل انجام شده است، من این روایت را باور ندارم ولی چیزی که خودم مشاهده کردم ادامه همان استیت مورد نقد همیشگی ما بود، استیتی رخوت آلود و خسته و پیر و درگیر لابیرنت های پیچیده بروکراسی بدون هیچ انگیزه ای برای کشف پتانسیل ها. چند وقت پیش در جلسه ای دکتر رنانی (دانشگاه اصفهان) میگفت قصد بازنشستگی دارد و به من هم توصیه کرد اگر میخواهم کار جدی انجام بدهم از هیات علمی شدن جز با دعوت اجتناب کنم. نمیدانم. چیزی که میدانم این است که من باید در دانشگاه باشم ولی الان در چند قدمی بیخیال شدن مقوله دانشگاه هستم. شاید جای من آنجا نیست. به هر حال باید خسته نشد، باید کاری کرد، شده در بیرون.
1،695
109
1399/07/08