هیچ وقت فصلی را بیشتر از فصل دیگر دوست نداشتم. هرکدام را به دلیلی دوست دارم. بهار را بهخاطر رنگ سبزِ تازهاش که انگار تا خرداد هم خشک نشده، بااینحال اگر دست بزنی جایش نمیماند. تابستان را به خاطر ترکیب جذابِ آب و آفتاب، و کفش صندلی که میپوشم تا هوا با انگشتهای پایم بازی کند و حوصلهی رفتهاش را برگرداند. پاییز را به خاطر رنگهای زرد و سرخ و بارانِ دیوانهاش. و زمستان را به خاطر خندههایی که از پسِ صدای بههمخوردن دندان از سرما میآید، زمستانِ سخاوتمندی که به مردها فرصت میدهد تا به سادگی جنتلمن شوند و کت و کاپشن روی شانهی زنها بیاندازند و دلببرند. برای همین هیچوقت شادی آدمها از آمدن فصلی و رفتن فصل دیگر را نفهمیدم. اما هر فصل که تمام میشود کسی در دلم میگوید آخیش. سالهاست که او میگوید و سالهاست که من با آخیشاش دلگرم میشوم. انگار نقطهی پایانی است بر همهی آنچه که انتظار پایانش را میکشم. غافل از اینکه بعد میرویم سرِ خط. این دفتر صد برگ است. هزار برگ است. برگهایش زیاد است، میریزد اما زود درمیآید. تمام بشو نیست و همیناش خوب است. . عکس از @hossein__shokri
![مهسا همتی | هیچ وقت فصلی را بیشتر از فصل دیگر دوست نداشتم. هرکدام را به دلیلی دوست دارم. بهار را بهخاطر رنگ سب... مهسا همتی | هیچ وقت فصلی را بیشتر از فصل دیگر دوست نداشتم. هرکدام را به دلیلی دوست دارم. بهار را بهخاطر رنگ سب...](https://scontent-lga3-1.cdninstagram.com/v/t51.2885-15/e35/p1080x1080/73470561_679353909134738_672713075396717820_n.jpg?_nc_ht=scontent-lga3-1.cdninstagram.com&_nc_cat=102&_nc_ohc=weBQB-TlJ4YAX_2I_ir&oh=433f71bfc5a25974803535cc8994184f&oe=5EA25F2F)
743
47
1398/08/08