. به احترام همه آدمهای حسابی ■ قصههای آدمها - ۶ . ◇ عطاری جزایری حاجآقا جزایری، بلندقد و لاغر بود و صدای نافذی داشت. یک مغازه شلوغ عطاری، کمی آنطرفتر از چرخ میوهفروشی و نبش ابتدایی کوچه که پر از جنسهای عطاری و خردهریزهای دیگر بود. از راه که میرسید، کرکره مغازه را بالا میداد و یک روپوش طوسی بلند روی لباسهایش میپوشید. ¤ خیلی از مشتریها، غیر از اینکه چیزی میخریدند، درباره درد و مریضی خودشان و دیگران هم حرف میزدند و مشورت میگرفتند. یک بار پسر جوانی رفته بود مغازه که حاجآقا برای حالت گرفتن موها چیزی دارید؟ حاجآقا اول یکیدوتا نمونه معرفی کرده بود، بعد گفته بود ولی بهتره موهات رو با ماشین بزنی که فعلا راحت باشی، بیشتر به درسهات برسی. بعد به وقتش موی خوش حالت هم گیرت میاد! . ادامه دارد . #محمدحسین_بدری @mh.badri @sobhe_no #صبح_نو #روزنامه_صبح_نو #قصه_های_آدم_ها #این_مردم_نازنین #آدم_های_معمولی #عطاری_جزایری #تصویرسازی #illustration #illustrate
98
0
1398/09/15