“هرگز از مرگ نهراسیده ام اگر چه دستانش از ابتذال، شکننده تر بود. هراس من – باری – همه از مردن در سرزمینی است که مزد گورکن از بهای آزادی آدمی افزون تر باشد.” کمتر انسان‌هایی هستند که حرف و عمل‌شان یکی‌ست و کمتر هنرمندانی که هنر و شخصیت‌شان. خسرو سینایی اما همان گونه بود، که بود. همیشه با فروتنی، لبخند و آرامشی مثال زدنی “با خطوط مهربان زیر چشمانش”، وقتی به یاد می‌آورم با همکلاسی‌های مدرسه فیلم با چه شور و شوقی به تماشای دوره فیلم‌هایش در خانه سینما می‌نشستیم که فرصت دیدنشان در اکران عمومی میسر نبود و چه تاثیر عمیقی داشت غربت آن آثار. فیلم کوچه پاییز او در ستایش ژازه‌طباطبایی، چقدر مهجور ماند شاید به این دلیل که سخت بود بیست نفر هنرمند بزرگ را در یک فیلم جمع کردن و پذیرفتن حضورشان. نمی‌دانم غم انگیز ترین بخش داستان کجاست، این است که ما انسان‌هایی را از دست می‌دهیم که هیچ جایگزینی ندارند یا در زمان ‌و مکانی زیستن که قدر‌شناسی نه در حیات که در غیاب هم میسر نیست. بدرود آقای سینایی عزیز، دلتنگتان خواهیم ماند.
میترا حجار | “هرگز از مرگ نهراسیده ام
اگر چه دستانش از ابتذال، شکننده تر بود.
هراس من – باری – همه از مردن در سر...
100
1399/05/11