. داره بارون میاد. از سقف اتاقم. روی صورتم. من خوابم. یا مُردم. نمیدونم. دارم خواب میبینم بارون بند میاد و یه پرنده که پرهای خونی و چشمهای میشی درشت داره میشینه لب پنجره اتاقخواب. شیشه رو باز میکنم و بغلش میکنم که گرم بشه. در خونه رو میکوبن، با پرنده میریم به سمت در. یه پسر کوچولوی موفرفری پشت در وایساده و میگه: میشه پرندهم رو بدین؟ به پرنده نگاه میکنم و میپرسم این پرنده توئه؟ این که یه کبوتر آزاده. بچه میگه تو داری خواب میبینی وگرنه پرندههای آزاد خیلی وقته وجود ندارن. میگم تو هم توی خواب منی؟ میگه من خودتم. میگم این پرنده مال منه؟ میگه این پرنده زنی بود که کُشتی، نگاه کن روی پرهای تنش خون لبخندشه. میگم من نکشتمش. میگه ناامیدش کردی. در رو میبندم. از خواب میپرم از صدای محکم بستهشدن در آپارتمان. بلند میگم لیلا تویی؟ میاد تو قاب در اتاق میایسته میگه بهتر شدی؟ اومدم برات سوپ درست کنم. میگم خوبم، نمیخواد، میای پیشم؟ میگه آشپزخونهت رو سیل برده، کرگدنهات غرق شدن. میگم میدونم، میای پیشم؟ بعد روی تخت براش جا باز میکنم. سرش رو میبره بالا که یعنی نه، روی گردنش یه خط سرخ طولانی از خون میبینم. میگم من تا حالا تو رو ناامید کردم؟ میگه تو خودت رو ناامید کردی، نگاه کن به دستات. دستام خونیه، با چندتا پر سفید. لیلا میگه بخواب، تب داری. بعد در اتاق رو میبنده. از خواب میپرم از تنگی نفسم. پرنده روی سینهام خوابیده. نوازشش میکنم، یخ کرده. میگم تو یه پرنده آزادی یا یه پرنده ناامید یا یه پرنده مرده؟ جوابی نمیده. پسربچه با خشم میاد پرنده رو برمیداره و میده به لیلا که بیرون پنجره خودش رو به درخت بلند خشک خونه همسایه حلقآویز کرده. میگم لیلا تو مُردی؟ میگه من سیب ممنوع درخت خشک خوابهات شدم، دوستم داری؟ میگم سردت میشه دیوونه. بلند میخنده، بعد برای پرندهی مرده لالایی میخونه. از توی صداش، ستارهها میرن تا پشت ابرها. منظره عجیبیه. سیبی که مامان ستارهها شد. وایمیسم رو لبهی پنجره. پرنده میشم، میرم تا ابرها. فردا که بیدار بشم، درخت خونه همسایه سبز شده. فردا باهار میشه. اگه فردا بشه. اگه بیدار بشم. #حمیدسلیمی #خواب_نویس ویدئو: @heliya_rt
4،691
181
1399/07/19