سالهاست تصور من از حجاب و محجبه ها مادرم بوده که به اختیار و انتخاب خودش،روسری داشت و وقتی می خواستم در نوجوانی برم مهمونی نهایت نارضایتیش از دامنهای کوتاه و یقه های باز من یک نچ نچ زیر لب بود و گفتن زود برگرد خونه...سالهاست تصور من از اصلاح و تربیت پدرم بود که معاون اداره کل مبارزه با مواد مخدر بود و وقتی برای اولین بار تصمیم گرفتم جرات کنم و علنی جلوش سیگار بکشم ازش پرسیدم :بابا،من جلوتون سیگار بکشم ناراحت نمیشین؟و جوابش با طنز و نگاه شوخ همیشگیش این بود که : من نه.خودت چی؟ و بعد یک جرعه از قهوه اش خورد و به سمت دیگری نگاه کرد تا من اون یک سیگار تابو شکن زهرماری و روشن کنم و اصلا نفهمم چی کشیدم.... دیشب تا صبح نا آرام خوابیدم و خوابهای آشفته دیدم.نه چون امام جمعه نامحترم اصفهان خواسته بود فضا برام نا امن بشه ،نه ،چون باورم نمیشد که در دهه چهارم زندگیم دارم با ابتدایی ترین اصول زندگی که خانوادم سعی کرده بودن بطرزی بدیهی رعایت کنن روبرو میشدم. یک کاریکاتور بامزه ای دیده بودم که در اون یک مرد با سری تراشیده و پر از پستی و بلندی میگفت از وقتی موهام و تراشیدم فهمیدم که موهام نبود که مجعد بوده....در تمام این سی و خورده ای سال که از حق رای دادنم گذشته(با تشکر از جنبشهای فمینیستی که این حق و همین اواخر برام خریدن ) هرگز رای ندادم.به دو دلیل،اولا چون سواد سیاسی ندارم و نمیخوام داشته باشم ،دوما چون به اصلاح کردن سر پر از پستی و بلندیم اعتقادی ندارم.تمام دوستان فرهیختم به حق شاید در تمام این سالها خواستن ترغیبم کنن تا رای بدم.چون اعتقاد داشتن اصلاحات راه حله و نه از بیخ و بن تراشیدن،و من همچنان معتقدم که این زلفهای گره خورده و این کلاه گیس گشاد و زشت و نمی خوام.ایکاش یکبار ،فقط یکبار هممون سرهامون و اصلاح نکنیم و فقط از ته بتراشیم،شاید بتونیم مشکل اصلی و لخت و عریان ببینیم.......
414
39
1399/07/13