کودکی . . من از کودکی دوستی نداشته ام!کسی که بتوانم به او بگویم رفیق،کسی که بتوانم در کنارش ساعت ها بنشینم و درد و دل کنم بی خوفِ این که چه قضاوت کند و چه زمان آوار کند بر سَرَم همان دردهایی که خود با او گفتم. من از کودکی با خشم و کینه به هیچ چیز نگاه نکردم. من از کودکی تلاش حتی در مفرّح ترین لحظات هم جزئی از روز مره ام بوده. من از کودکی... بسیاری از خصایص را به همراه داشته ام اما... اما ماجرا از آنجا شروع شد که دل بَستم به هرآنکس که نباید... باید تجربه اش کنی تا بدانی روی سخن به انتهای کداممسیر ختم میشود... هرکه آمد متصوّر شدم همان است که باید،همان است که منتظرَش بودم،همان که میتواند دست در دستم دل به نوشته هایم داده،گوش کنان به تمام موسیقی های سنتیِ بابِ میلَم،به هم بدوزد خیابان های تهران را؛و تحمل کند هرآنچه از غیرت و مو از ماست بیرون کشیدنِ این پسرکِ جامانده در دهه چهلم شمسی است... هرکه آمد مجنون وار شیدایَش شدم زمین و زمان ها دوختم برایَش ولی،من سودای عشق داشتم و او سودای انتقام... انتقام از گذشته ای که نادیده انگاشته شده بود و حال،این فرصت را یافته بود که در جَوارِ جوان اولِ عاشقی جبران کند تمامِ آن بغض های فروخورده را... کاش از کودکی می آموختم که: دِل،دُرّ گرانیست به هرکس نَدَهَم. من از کودکی کوله باری به همراه دارم که بارها به دوش کشیدَنَش بر سرم بلاها آورده اما هنوز هم میتوان گفت: عشق شیرین ترین اشتباهی است که عالمانه بارها میشود انجامَش داد... . . . . بر بلندای افکارم #مبین_سالم_پور پ.ن:بعد ماه ها دیشب دوست داشتنی متنی بود که حس کردم میتونم منتشرِش کنم.
1،520
23
1397/11/09