امروز بدنیا اومدم.منظورم فقط در چنین روزی چهل و هفت سال پیش نیست،امروز در دوم امرداد هزار و سیصد و نود و نه من بدنیا اومدم.بعد از افکار خاصی که چندساله هر صبح زادروزم باهاش دست و پنجه نرم میکنم،فهمیدم که امروز واقعا بدنیای جدیدی اومدم.در دنیایی چشم باز کردم که همه در پیله قرنطینه به نوعی اسیریم.چندماهه که نگاهمون و احساسمون به طبیعت به ناچار دستخوش تغییر شده،خیلی هامون شغلهامون و از دست دادیم،ترس از بی پولی به یک عادت و روش جدید تبدیل شده،بعضیها حسرت آغوش داریم و انگار تازه فهمیدیم که حتی قبل از کرونا هم به موهبت در دسترس آغوش عزیزانمون دسترسی نداشتیم و و و ....هزاران حس مختلف که به تعداد ما آدمها متفاوته.من امروز پیله چندین سالم و دیدم.پیله من نه به شغلم مربوط بود نه به استطاعت مالی،نه به توان ارتباط برقرار کردن و نه به هیچ چیز دیگه ،به تنهایی. پیله من بافته ای از همه اینها بود و خیلی چیزهای دیگه که نگذاشته بود ببینم جهان واقعی چه شکلیه. مرگ من روزی فرا خواهد رسید.روزی از این تلخ و شیرین روزها.....این امروز همش توی گوشم بود.خوب پس اگر یکی از همین روزهاست چه فرقی میکنه که دانه بافته اونروزم چی باشه.مهم اینه که بعد از اونروز بخصوص، دیگه نیستم.من امروز پیله ام و دیدم و این یعنی از پیله بیرون اومدم و این یعنی تولد.پس من امروز دوم امرداد هزار و سیصد و نود و نه بدنیا اومدم و برای خودم،خود تازه ام هزاران امید و آرزو دارم.میخوام رنگهارو نگاه کنم.بوهارو استشمام کنم.لبخندهارو ببینم،افکار شاید نه چندان خوب پشت لبخندها و ماسکهارو ببینم و باز به خودم بگم،مرگ من روزی فرا خواهد رسید.....زندگی مجموعه همه اینهاست و هیچکدوم اینها نیست.میخوام تا وقتی زندم گل بکارم،سفر کنم،بخندم و برقصم (حتی اگر پول یا اجازش و ندارم) میخوام عاشقی کنم ، کتاب بخونم ،بازی کنم ،حتی اگر در یک اطاق تنهای تنها باشم.میخوام رویابافی کنم که همه به این حس رسیدن که باید زمین و طبیعت و نجات بدیم و با حیوونا مهربون باشیم و بدونیم که درمان هر دردی عشقه ،حتی اگر این رویا محاله.میخوام اتوپیایی و تخیل کنم که در اون هیچکس غمگین و تنها و گرسنه و دردمند نیست.هیچ حیوونی آزرده نمیشه و هیچ درختی بی دلیل قطع نمیشه و ....و میخوام باور کنم و باور کنی که جهان، زاده همین تخیلات ماست.بیاین هممون روز تولدمون که میتونه هرروزی باشه تخیل زیبایی و به جهان هدیه بدیم و هدیه بگیریم.این دنیا اول و آخر زاده همین افکار ماست. بجای دستهام،خودم و در باغچه میکارم.سبز خواهم شد.میدانم..میوه آنچه خواهم شد ،هدیه روز تولدم به جهان.....
کتانه افشاری‌نژاد | امروز بدنیا اومدم.منظورم فقط در چنین روزی چهل و هفت سال پیش نیست،امروز در دوم امرداد هزار و سیصد و ...
246
1399/05/02