درهمین نزدیکی شعری درحال سُرایش است ... از موج موی تو از لای لای چین و چروک اصیل روی تو وان نگاه مهربان و کورسوی امید و ابروانی یادآور تاریخ ، قاجار و لبانی قرمز به وقت پریشانی و لبخندی انتخابی یک بغل واژه میروید. تو کیستی نگاهت میکنم خیره خیره چقدر باتو آشنایم نکند در زندگی های گذشته انتخاب من بوده ای ! من و تو را غلط ديدم يكى هستيم درهم چه فرقی میکند این دنیا را چگونه باهم میگذرانیم خوب که مینگرم انتخابم برای دنیاهای بعدی نیز یک بودنمان است همین لطافت و مهر باهمین ظرافت و زیبایی رج میزنم تمام گذشته را کنار هم خطوطی شده اند باریک، زیبا گوشه چشم و پیشانیت بی هیچ میل پنهان کردن اصالت یک لحظه جاودان تویی درعکسی از خود خودی نه در خود محبوس خودی قفس شکسته باچشمانی جارى از شوق رهایی؛ اذعان میکنم به راستى مرا تو بى سببى نيستى... و شعر بى انتها ميماند با گزيده اى شاملويى از بامداد "مرا تو بی سببی نیستی به راستی صلت کدام قصیده ای ای غزل؟" ... عين.غين #غزل_عبدى #احمدشاملو #شعرى_براى_خود
1،041
40
1399/05/03