اولین مواجه من با یک دوربین بر می گردد به سال ۱۳۷۲ یک هشت میلیمتری نگاتیو خور ، از آنجا بود که زیست من با دوربین در هم تنیده شد ؛ البته قبل از اینکه دوربینی داشته باشم ، رویای آن تمام خیالپردازی من بود . چیزی که در کتابهای سینمایی آن موقع به دنبالش بودم ، فیلمسازی بادوربین هشت میلیمتری از هوشنگ کاووسی ! ( جهت مثال ) به هر حال زندگی من با دوربین گره خورد و خیلی زود هویت اجتماعی خودم را یافتم ... می خواهم فیلمساز بشم . وقتی برای اولین بار ، نخستین فیلم کوتاه ام را ساختم ، آشنایی که خط خوشی داشت ، تیتراژ فیلم را برایم رو کاغذی رول شده نوشت تا از آن فیلمبرداری کنم ، ناخواسته هنگام نوشتن نویسنده و کارگردان تا نوشتن حبیب نریمانی من ذوق زده شدم و خوشنویس کاربلد گفت تمام رویای تو همینه ، تمام کارها برای این لحظه برای این تیتر ! راست گفت ، تمام کارها برای همین تیتر بود و هست آنچه حیات من را معنا می بخشد و اجازه نمی دهد در زندگی سرگشته و راه گم کرده باشم ... دوربین هایی که با آنها مواجه شدم حکم پیامبرانی بودند که راه را از بیراه برای من روشن کردند . هرچند گاهی این راه سخت و طاقت فرسا می شد و می شود ، اما خب چه می شود کرد که دلباختن تاوان دارد . همین عشقی که میان من و در دست گرفتن یک دوربین است ، هوش از سر می برد و رسوای زمانه ام می کند !!!
169
2
1399/08/11