بخش آخر « معرفت را در بازار دستفروشها بساط نمی کنند همانگونه که طلا و الماس را بساط نمی کنند » باید فکر کرد چرا عرفا و اهل معرفت اینگونه علنی و در تریبون های میلیونی فاش نمی گویند و اسرار غیبیه و مکاشفات خود از حقایق را بازگو نمی کنند و نکردند مگر به اهلش مگر به شاگردان مقرب درگاه الهی ، برخی از عرفای معروف مانند آیت اله کشمیری ، علامه طباطبایی ، آیت اله بهجت یا شیخ رجبعلی خیاط و ... چرا اینها یکبار در تریبون رسمی و پخش زنده صدا و سیما ننشستند و اسرار بگویند ؟ به قطع معرفت راه سلوک و زحمت است هر کس به اندازه ظرف خود فهم علوم و حقایق عالم بالاتر را می کند ، مثلا اگر به یک دبیرستانی کتب دکترا را شرح دهی این از بی خردی استاد است نه عیب شاگرد که پذیرش نمی کند ، پس فردی که اینگونه سخن براند یا درک معارف نکرده و یا هنوز استادی را نیاموخته ، از طرفی فکر کنیم چه می شود در دوران قبل از انقلاب پنجاه و هفت روحانیت آن دوران چون طالقانی ، مطهری و بهشتی توانستند متاثر بر بخش زیادی از مردم باشند و چرا بسیاری از روحانیت امروز نتوانستند ؟ بی شک ارتباط این سه روحانی با دانشگاهیان و بازار و درک موقعیت آنها از جامعه این ارتباط را بوجود آورد یا اینکه چرا دکتر شریعتی در میان جوانان دانشگاهی کلامش موثر افتاد خب بی تردید جامعه شناسی او از دوره خود و درک نبض جامعه بسیار موثر بود ، مردم هم دینی را می پذیرند که راهگشا و حلال مشکلات روز باشد وگرنه دینی که صرفا در دعا ختم شود مدافع معایب حکومت باشد ، توانایی حل مسائل پیچیده فکری اجتماعی اقتصادی را نداشته باشد مقبول نمی افتد و در حد گوشه کتابخانه ها بیشتر جایگاهی پیدا نمی کند ، اساسا یکی از علل شکست حکومت پهلوی همین بود که سران و طرفداران حکومت قبلی از بد و خوب حکومت یکجا دفاع می کردند و درک موقعیت فرهنگی زمان و ارتباط درست با عوام نداشتند و نسخه هایی که توسط هر نخست وزیر پیچیده می شد مقبول نمی افتاد . آخر سر هم برای اینکه شکست فکری و عقب افتادگی خود از زمانه را توجیه کنند اصرار دارند که آمریکا و شوروی انها را دور انداختند و علت شکست آنها شدند و طرفداران پهلوی هنوز هم نفهمیدند که اگر کسی حلال مشکلات مردم و محبوب قلوب باشد امکان شکست از بیرون میسر نمی شود ، دشمن خارجی وقتی به خواستش می رسد که در داخل عقل موثر نباشد . تاریخ را گفتیم نه برای رژه رفتن برگور محمدرضا شاه بلکه آویزان کردن زنگ خطر در گوش پر پنبه برخی ناشنوایان روزگار .
علی ملاقلی‌پور | بخش آخر 
« معرفت را در بازار دستفروشها بساط نمی کنند همانگونه که طلا و الماس را بساط نمی کنند »
بای...
30
1399/07/25