. دكتر به او گفته بود روان ِ گسيخته شبيه ِ يك بختك ِ خونى ، ماژور و مينور دارد. آخرين بار از آقاى بيك زاده شنيده بود كه ماژور را بايد روى پيانو غليظ تر اجرا كرد.موج ِ عاطفى و ناخواسته ى كلمات ِ بختك و غلظت ، او را به حمله ى اضطراب نزديك تر مى كرد . دكتر؛ چشمان ِ او را بست، دستان او را گرفت و گونه ى بر آمده اش را بوسيد . اين بوسه او را به ياد ِ محبت ِ مخفى خود به همكلاسى دوران كودكى اش انداخت . آرام شده بود . روان او هيچ ايرادى نداشت . فقط نتوانسته بود بعد از مدرسه هم كلاسى اش را فراموش كند . از دكتر خواست كمى بيشتر بماند و ديرتر برود .همين. . #امير_احمد_قزوينى
15
1399/07/21