وقتى روز خاكسپارى پيكرت را آوردند رفتم و نتوانستم نگاه كنم چون باور نداشتم كه رفتى و هنوز هم بعد از ٤٠ روز باور ندارم كه رفتى...حسن آقا نازنين باور ميكنى وقتى بين ميهمان هاى نمايشگاهم اسمت را مى نوشتم همه به چشم يك ديوانه به من براى چند لحظه خيره شدند و من تازه فهميدم تو نيستى ...هنوز باور ندارم كه برادر بزرگم را با ١٠ سال خاطره و حمايت و طنين خنده هايش براى هر احوالپرسى و تشويق بعد از هر موفقيت از دست داده ام ...هنوز باور ندارم كه در محدوده اندك دوستانم مهربانترينشان نيست ...حسن جان بعد از شما ما گوشمان عادت كرده به شنيدن هر روز اخبار ناگوار عزيزانمان اما هنوز نه گوشم و نه قلبم خبر آن صبح جمعه لعنتى را باور نكرده...باور ميكنى هنوز منتظرم شماره ات را ببينم و بشنوم كه ميگويى روبه راهى و من راستى اگر من انقدر از رفتنت غمگينم آوا و على عزيز و همسر نازنيت در كجاى غم اين دنيا ايستاده اند ...نمى دانم جمله "خدا صبر بده" چقدر تسلايشان ميدهد... حسن جان ...٤٠ روزگى آسمانى شدنت در آرامش و بغل خدا ،آمين
39،288
1،202
1395/12/25