صبحه دارم میرم سر کار تو ماشین فقط یک لحظه اینستاگرامو باز میکنم وبلافاصله میبندم . خدایا مگه میشه این چه خبریه ؟ خودمو باید کنترل کنم تا جلوی راننده سرویسم ک داستان زندگیشودو‌روز پیش برام تعریف کرد و فهمیدم خودش چه سختیهایی کشیده ، گریه نکنم . وای آقای جوانمرد عزیزم ... همین چند روز پیش بود ک از روح الله جعفری عزیز سراغتونو میگرفتم یه مدت قبل هم از اصغر همت . هیچ کسی ازتون خبری نداشت . جواب تلفن های منم نمیدادید . پس حالتون خوب نبوده ، بمیرم براتون 😢 چقدر دلم براتون تنگ شده ، منتظر بودم دوباره بهم زنگ بزنید با اون لحن خاصتون بگید شهره تو کجایی ؟ منتظر بودم دوباره برگردید از اون ساندویچ ها ک دوست دارین براتون بگیرم . دوباره ببرمتون درکه ک دوست داشتین . دوباره برام حرف بزنید ، از آن روزهای تئاتر ، از خاطراتتون .... پدرم بودید ، دخترتون بودم 😢 خیلی دوستون داشتم آقای جوانمرد جان اینو همه میدونن . میدونم ک شما هم دوستم داشتین ... این همون عکسی بود ک بهم دادید . گذاشتم تو کتابخونم میون همه کتاب‌هایی ک شما ب من بیشتر از همه آنها یاد دادین 😢 دلم براتون تنگ میشه 🍃 ب نصرت جون و بچه هاتون و همه اهالی تئاتر تسلیت میگم . جای خالی شما با هیچ کس و هیچ چیز پر نمیشه 😭 #عباس_جوانمرد#تسلیت#پیشکسوت#تياتر#تئاتر#قدیم#اسطوره#اسطوره_تکرارنشدنی