... ناگهان شبی امرو... امرو..."امراله" سرباز جنوبی که من بودم در دوره ی جنگ برای سربازی افتاده بود مشهد،از انجایی که امرو عاشق جنگ با دشمن بود و نمیتوانست تاب بیاورد در یک شب بارانی از پادگان مشهد فرار کرده بود تا به زادگاهش در جنوب برود و بجنگد،به کافه ای پناه برد و با یک دختر ارمنی "آغوم " که بخاطر بلبشوی ارمنستان به ایران پناه برده بود تا از انجا به کشورهای عربی برود اشنا شد و در همان شب عشقی بینشان به وجود آمد که در آخر... این نمایش نوشته ی حسین زارعی بود که سعید بهمرد آن را کارگردانی کرد من و نیلوفر داوودی هم آن کاراکترها را جان دادیم کاری از گروه تئاتر آمین گناوه در سال ۱۳۸۹ که در جشنواره ی تئاتر فجر استان بوشهر،جشنواره تئاتر نگین خلیج فارس عسلویه و جشنواره تئاتر مقاومت خارگ درخشید و تمام جایزه های اول را دریافت کرد و سپس راهی جشنواره منطقه ای تئاتر فجر در شهرکرد شد و من تنها مقام تیاتر استان بوشهر در آن دوره جشنواره منطقه ای تیاتر فجر یعنی بازیگری سوم مشترک را دریافت کردم. این کار ۹ ماه تمرین شد و در نهایت ۱۱ شب در گناوه به اجرای عموم رفت و با استقبال بسیار خوبی روبرو شد این کار نقطه ی عطف کارنامه ی بازیگری من پس از ۱۳ سال بازی در تئاتر بود،کاری که برای همیشه بخاطر آن از سعید بهمرد برای اعتمادش و سپردن آن نقش ممنونم و البته زحمات بی وقفه ی گروه که بسیار برایمان سنگ تمام گذاشتند راضیه زارعی ، هامون شمسی زاده،هادی حاجی زاده،امین پارساییان وحسین رئیسی موسیقی کار و دیگر دوستان زحمت کش گروه که شاید از قلم انداخته باشم پ ن : این فیلم اجرای بوشهر است که ناقص ماند و فیلم اجرای شهرکرد که هیچوقت بدستمان نرسید دوست دارم دوباره به صحنه ی تئاتر برگردم #تئاتر#سینما#تلویزیون#صحنه#کارگردان#نمایش#ناگهان_شبی_امرو...#هنر#گروه_تئاتر_آمین#تعزیه_ی_اشباح_بر_دریای_پارس#رفیق_صادراتی#گبه_خوانی#دختران_اورژانس#مراقبت_های_ویژه#هفت_کوپه_از_یک_قطار#نت @saeed_behmard @h.zarei1 @niloofar_davoodi72 @shafagh97 13990621
11
1399/06/21