ناجی . . از اولین بار که بهت فکر کردم،نمیدونم چند وقت میگذره،نمیدونم چند وقت که جا باز کردی تو دنیام...اصلا از کجا اومدی؟از کجا پیدات شد؟ فقط میدونم که حال و هوات،بدجوری من و با خودش همراه کرد. تو یه جور عجیبی بی نظیری!یه جور عجیبی با بقیه فرق داری!آخ که چقدر دلم لک زده بود واسه یکی که فرق داشته باشه با همه...یکی که بشه تو نگاه اش خیره موند و اونقدر غرق چشماش شد که زمان بین تون گم شه...بعد؛یهو دستتو بگیره و نجات ات بده از غرق شدن تو عمیق ترین جای ممکن؛یعنی چشماش... اما ازت میخوام نجاتم ندی،بزاری غرق شم،این مرگ و دوست دارم،چون دوست دارم... مرگ تدریجی بر اثر غرق شدن در چشمان یار. چه تیتر جذابی میشه واسه روزنامه ها... شروع کردن به عشق بازی و خاطره ساختن با تو،واسه من ریسک بزرگی بود؛پا گذاشتن رو خط قرمزا و راه رفتن روی طناب،هیچوقت واسه من عادی نبود،ولی یه چیزو میدونی؟نبودنت خطرناک تر از بودنته... همیشه بمون... همیشه واسه یه عالمه حرف... همیشه... . . . . بر بلندای افکارم #مبین_سالم_پور
893
16
1397/05/24