بهمن کامیارزمين از غُصِهْ ميمیرد گل از باد زمستانی شعور شعر ناپیدا در این مُرْدابِ انساني همه جا سایهی وَحْشَتْ همه جا چکمهی قُدْرَتْ گلوي هر قناري را بريدند از سر نِفْرَتْ غصه، مرداب، وحشت،قدرت، نفرتمشاهده عکس ها و تصاویر، بیوگرافی و زندگی نامه «بهمن کامیار» مشاهده همه پست های «بهمن کامیار» در اینستاگرام 164 11398/09/04