ا 😞😞يك شب گلوي باورم را سر بريدند لبخند هاي اخرم را سر بريدند يك شب سواران آمدند و گوش تا گوش. در خواب بودم پيكرم را سر بريدند اتش كشيدند آشيان در آشيان را. گنجيشكهاي پرپرم را سر بريدند يك دسته خفاش آمدند از دورتر ها در غارها پيغمبرم را سر بريدند گفتند شايد زاغ هامان پر بريزند آواز قمري گسترم را سر بريدند سلاخ ها هي آمدند و هي نرفتند جنگل به جنگل كشورم را سر بريدند من خواب بودم خواب بودم خواب بودم وقتي كه دريا خواهرم را سر بريدند من خواب بودم خواب بودم وقتي كه دريا خواهرم را سر بريدند آن شب سراسر خاليم كردند از خويش آن شب گلوي باورم را سر بريدند آن شب گلوي باورم را سر بريدند ( بهنام رستمي جونقاني) 🔥
165
2
1398/10/19