مرد همسایه . . بغضشو قورت داد و شروع کرد :همه چی از پارسال شروع شد.یه روز حکم اخراجم و بعد از یازده سال کار دادن دستم و گفتن تحریم،به عاطی گفتم داستانو،(عاطفه زنش،نه،ببخشید زن سابقش بود).وقتی فهمید گفت:خدابزرگه،درست میشه.افتادم دنبال کار،هرجا میرفتم میگفتن نهایتا یه تومن میدیم بهت،منم نمیتونستم،آخه ماهی یک و دویست فقط کرایه خونم بود.خلاصه یه یارو از این آقا زاده های خرپول پیدا شد و گفت بیا خونمون سرایداری،اولش اومدم با مشت بزنمش،بهم بر خورد،آخه من تا حالا سر جلو هیچ ننه قمری خم نکرده بودم که گفت ماهی سه تومن کافیه یا بیشتر میخوای؟یه لحظه وایسادم سرجام؛قبول کردم و سرم و انداختم پائین.اونجا اولین بار تو زندگیم بود که فهمیدم زور پول از زور کارگر بیشتره... رفته رفته رابطه یارو باهام خوب شد،حتی تو خونه زندگیم ام میومد،کم کم عاطی ام فهمید شغل جدیدم چیه و در کمال تعجب خوب کنار اومده بود باهاش. گرم حرف زدن بود که سربازه زد رو شون اش و گفت وراجی بسه دیگه،پاشو باید بریم،از جاش بلند شد و راه افتاد،با هزار تا سوال و سردرگمی داد زدم پس تهش چی شد؟آروم در گوشم گفت؛عاطی به جا من رفت خونه اون یارو و دیگه برنگشت،... رفت و خیره وایسادم به نگاه کردنش... داشتم فکر میکردم که اگه اون آقا زاده پول داره انقدر با این مرد همسایه ما فرق مالی نداشت شاید عاطی هیچوقت وسوسه نمیشد بمونه،شاید اگه صاحب کارخونه مرد همسایه رو اخراج نکرده بود هیچوقت محتاج آقا زاده پول داره نمیشد که انقدر فرق مالی بین شون باشه،شاید اگه تحریم نبودیم صاحب کاخونه مجبور نمیشد که مرد همسایه رو اخراج کنه،شاید اگه سیاستمدارا عاقل تر بودن هیچوقت تحریم نمیشدیم که صاحب کارخونه ورشکست بشه،شاید اگه ما چشم و گوشمون و خیلی سال پیشا باز میکردیم..،شاید اگه ما مردم هنوز یکم تو وجودمون غیرت باشه... از این مرد و زن های همسایه دور و برمون کم نیست،تو این اوضاع فقط باید معجزه ای رخ بده که زندگی هاشون از هم نپاشه. دلم گرفت از این همه پلیدی و سیاهی قدرت طلبا و دزدی و اختلاسی که اون بیرون تو به اصطلاح جامعه هست،فقط این وسط امثال مرد همسایه هان که زیر فشار له میشن و امثال عاطی هایی که خودشون و میبازن،وگرنه اون عزیزی که قدرت و پول داره،واقعا فکر میکنی براش تفاوتی داره نون صد تومن باشه یا ده هزار تومن؟نه عزیز دل؛اون نشسته اون بالا و داره فکر میکنه هر روز چجوری بیشتر قدرت بگیره. . . پ.ن:ببخشید اگه اونجوری که باید نتونستم بپردازم به هر حال منم جزء یکی از همین مردای همسایه هام،نباید کاری کنم که له شم... . . . . بر بلندای افکارم #مبین_سالم_پور
مبین سالم پور | مرد همسایه
.
.
بغضشو قورت داد و شروع کرد :همه چی از پارسال شروع شد.یه روز حکم اخراجم و بعد از یازده...
8
1397/05/07