✍ سهند ایرانمهر درگذشت هنرمندانی که در زمان زیست خود امکان فعالیت از آنها گرفته شد، مرا یاد این حکایت تلخ و تکاندهنده میاندازد: ▪️شیخ گفت “خلیفه منع کرده است از سماع کردن.”، درویش را عقده ای شد در اندرون و رنجور افتاد. طبیب حاذق آوردند نبض او را گرفت. این علتها و اسباب که خوانده بود نیافت، درویش وفات یافت. طبیب بشکافت گور او را و سینه ی او را و عقده را بیرون آورد، همچون عقیق بود. آن را به وقت حاجت بفروخت، دستبهدست رفت به خلیفه رسید. خلیفه آن را نگین انگشتری ساخت، میداشت در انگشت. روزی در سماع فرو نگریست، جامه آلوده دید از خون. چون نظر کرد، هیچ جراحتی ندید. دست برد به انگشتری، نگین را دید گداخته. خصمان (اینجا به معنی دلال ها و فروشنده ها) را که فروخته بودند باز طلبید تا به طبیب برسید. طبیب احوال باز گفت: ره ره چو چکیده خون ببینی جایی پی بر که به چشم من برون آرد سر ▪️مقالات شمس
6،380
167
1399/05/27