این روزها حال هیچکداممان خوب نیست. غم پشت غم یا غم پشت ترس. هنوز داغ پلاسکوها ، سانچیها ، سرپلذهابها و ... در دلمان تازه است که خبر هواپیمای اوکراینی و جانباختن ۱۷۶ انسان نابودمان میکند. اجرای ما بنا بود ۱۳ دیماه آغاز شود، برنامهای که از ماها قبل چیده و تمرین شده بود. هزینه و انرژی صرفش شدهبود. صبح روز افتتاحیه خبر ترور رسید، سه روز عزای عمومی اعلام شد و بعد هم تعطیلیهای ایام فاطمیه دوم. صبر کردیم تا جمعه ۲۰ دی. شما آمدید و ما هم به احترامتان اجرا رفتیم. اما دلمان تاب نیاورد، حالمان بد بود، خودمان برای خودمان عزای عمومی اعلام کردیم و اجرای یکشنبه ۲۲ دی را به یاد آرزوهایی که پرپر شدند، لغو کردیم. هیچ تبلیغی هم نکردیم. اما هنوز داغداریم. اخبار سیل جنوب کشور هم اضافه شده. چه کار کنیم؟ میدانیم اصلا فرصت مناسبی برای یک اجرای تئاتر از نوع کمدی نیست. دلودماغ نمانده برایمان. اما چه کنیم؟ این شغل ماست، نان شب ماست. صادقانه تا همین جا و کنسلی مجموعا ۷ اجرا کلی ضرر وزیان دادهایم. قرارداد داریم. به این فکر میکنیم که کل گروه در ضرر سهیم شویم. اما نمیشود، باید کاری کرد. رامبد جوان راست گفت، وظیفهی تئاتر همین است که در شرایط بحران همه را دور هم جمع کند و کمدی وظیفهای سنگینتر دارد. شاید شاید بتوانیم کمی فقط کمی حالتان را بهتر کنیم، حتی کوتاه و مقطعی. از امشب روی صحنه میرویم مانند نانوایی که باید نانش را پخت کند، اما همچنان غمگینیم. «تئاتر یک ضرورت است، چیزی شبیه نان» ؛ پیتر شومان
1،427
22
1398/10/23