... "استواری" بادِ پَسینِ پاییزی، واله و وُولِنگار، بَرگ‌ریزان و چَرخان، به دفتر گیسوان‌ات می‌وزد: چَنگ چَنگ، گِرد سیاه دولا چَنگ سونات مَهتاب گویی می‌پراکند در هوا ! یا که خود شَراره‌هایِ آتشی چنان است، دَویده در متنِ سرمایِ استخوان‌سوزِ یک دل‌تنگیِ عمیق! ـ ـ ـ نگاه کن! آنک من‌اَم، "یغما"، تندیسی از خاک و خون، تب و تردید، پریشانی و جنون: یک دست در نُقره‌یِ آشفته‌یِ موها لَمیده آرنج‌اَش بر مَدارِ شور و مَرزِ شیدایی؛ یک دست بر نازُکایِ قلم رقصان، با غَژاغژِ نُت‌آهنگِ نستعلیقِ یکی شعرِ سپید؛ سَر، مَست و گونه، گُل‌انداخته و لب، لرزان و چَشم، مبهوت در سودایِ نظمِ دیوانی از عاشقانه‌هایِ بی‌تکرار. ـ ـ ـ بر پای که نه این‌بار، بر زانو فِتاده هم‌چنان‌اَم اگر، استوار، بتوان‌اَم ماند، از تماشایِ تصویرِ مَردافکنِ تو ! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یغما یارعلی ـ از دفترِ عاشقانه‌ها #یغما #یغمایارعلی #یغما_یارعلی #بازیگر #بازیگران_مرد_ایرانی #شعر #شعرسپید #شعرشاملویی #شعرنو #شعرامروز #عاشقانه #عاشقانه_ها #شعر_سپید #شعر_شاملویی #شعر_نو #شعر_امروز
یغما یارعلی | ...
"استواری" 
بادِ پَسینِ پاییزی،
واله و وُولِنگار،
بَرگ‌ریزان و چَرخان،
به دفتر گیسوان‌ات می‌وزد:...
98
1398/09/21