رود قصیده ی بامدادی را در دلتای شب مکرر می کند و روز آخرین نفس شب پر انتظار آغاز می شود. و اکنون سپیده دمی که شعله ی چراغ مرا در طاقچه بی رنگ می کند تا مرغکان بومی ی رنگ را در بوته های قالی از سکوت خواب برانگیزد، پنداری آفتابی است که به آشتی در خون من طالع می شود... .📽 .📽 .📽 📝✉️شاملو
89،641
648
1398/08/02