انسان چقدر موجود عجیبیه ! یه موقع هایی میمونم که چه جوری می تونیم اینهمه مشکل و سختی و دلتنگی رو تحمل کنیم و پشت سر بگذاریم . چند وقت پیش آقای مهربون صاحبخانه زنگ زد بهم و گفت بنا به دلایلی خونه رو می خواد و اگه میشه قبل از پایان قرار دادم خونه رو بهشون تحویل بدم . اینقدر مرد نازنین و محترمی هستن که منم گفتم بله چشم حتما و رفتم دنبال خونه . بومهن ، شهری که من توش زندگی می کنم به نسبت تهران شهر ارزونیه . از قیمت میوه و سبزیجات بگیر تا خونه کلا همه چیز ارزون تره و پیش خودم فکر کردم خیلی زود خونه پیدا می کنم بعد از گذشت دو سه روز و رفتن به چند دفتر املاک فهمیدم خیلی خوش خیال بودم بعد از گذشت ده روز فهمیدم با پولی که دارم خونه پیدا نمی کنم و باید قرض کنم خلاصه همچنان دنبال خونه گشتم . پول پیشم ده برابر خونه قبلی شده بود و همچنان خونه پیدا نمی کردم روزهای بدی بود وسط این روزهای بد ماهچهره عزیزم رو از دست دادم و دنیا رو سرم خراب شد و روزهام سخت تر شد هم رفیقم رو از دست داده بودم هم خونه ای که خیلی دوسش داشتم رو باید ترک میکردم هم زیر بار قرض رفته بودم هم خونه پیدا نمیکردم . دیگه نمی دونم چه جوری روزهام گذشت یه خونه کوچولو رو قراردادش رو نوشتم و بعد میلاد عزیزم رو از دست دادم واقعا فکر می کردم دیگه نمی تونم تحمل کنم دیگه طاقت ندارم ولی همچنان ادامه دادم گوش چپم عفونت کرد و به مدت ده روز شنوایی یک گوشم رو از دست دادم و در همین شرایط باید اسباب کشی می کردم و به کمک دوستای خوبم جابه جایی انجام شد و با خونه محبوبم خداحافظی کردم با ریحونایی که تو باغچه کاشته بودم خداحافظی کردم و خلاصه از یک خونه باغ قدیمی خوشگل اومدم تو یه خونه با ببست متر حیاط و هفتاد متر ساختمان که دیدم عه رگ سیاتیکم گرفت و فکر کردم دیگه طاقت اینهمه فشار رو ندارم ولی داشتم ! با همون کمر درد سرکار رفتم و به زندگی ادامه دادم و الان واقعا موندم ماها چه جوری اینهمه فشار رو تحمل می کنیم !!!! فشار دلتنگی فشار گرونی فشار قرض فشار نرسیدن به یک زندگی ایده آل فشار ترس از فردا .... زیر بار اینهمه فشار چه جوری باید زندگی کرد ؟ من دلم می خواد زندگی کنم نه اینکه فقط زنده باشم پ.ن : عکسها گزارشی از آنچه در متن گفتمه
8،982
505
1399/06/27