.... 🥺😔🥀🖤🥀💔 . خانه دلتنگ غروبی خفه بود!!! مثل امروز که تنگ است دلم پدرم گفت چراغ و شب از شب پر شد!!! من به خود گفتم یک روز گذشت!! مادرم آه کشید..... زود بر خواهد گشت ابری آهسته به چشمم لغزید و سپس خوابم برد! که گمان داشت که هست این همه درد!! در کمین دل آن کودک خرد؟!! آری آن روز چو میرفت کسی... داشتم آمدنش را باور من نمی دانستم، معنی هرگز را، تو چرا باز نگشتی دیگر!!!؟؟؟ . استاد:هوشنگ ابتهاج
1،247
1399/08/26