حسابی حرفمان شده بود و قهر بودیم مثلا وتصمیمم ادامه قهر بود حالا حالاها،دیشب خسته و خوشحال با کیسه بزرگی که مال نشر چشمه است رسید و گفت برات یه هدیه گرفتم.چشمم که به کتاب و نام لیلی خانم گلستان افتاد قهر و تصمیم و دلخوری فراموشم شد و از دیشب تا حالا هرچه کیف در دنیاست مال من است، به همین راحتی خام میشوم من بیچاره... ارادتم به خانم گلستان انقدر زیاد و عمیق است که جرات نمیکنم بروم برای دیدارشان از بس که دوستشان دارم!
1،374
47
1397/11/29