. سیمین: اون می فهمه که تو پسرشی؟ نادر:من که می فهمم اون پدرمه... . سالها پيش افتخار شاگردي جناب فرهادي رو داشتم و ايشون برامون توضيح مي دادن كه چطور كل فيلم "جدايي نادر از سيمين " از همين صحنه زاييده و منبعث شده... ايشون تعريف ميكردن كه چندين سال پيش پدر بزرگ بسيار مومني داشتن كه ارتباط عاطفي بسيار عميقي بين آنها برقرار بوده و نوه بزرگش اصغر را بسيار دوست مي داشته است... تا اينكه از بد روزگار، پدر بزرگ مبتلا به الزايمر ميشود تا جايي كه ديگر هيچكس را و حتي نوه دردانه اش را به خاطر نمي آورد... فرزندان به نوبت پرستاري پدر بزرگ را بر عهده ميگيرند و مستاصل از شرايط، پرستار مردي نيز به خدمت مي گمارند....در اين اثني يكروز دايي كوچكتر كه از قضا هم سن و سال اصغر(جناب فرهادي)بوده، برايش تعريف ميكند كه چطور وقتي پدرش را براي استحمام برده و مي خواسته لباس زير شورت پدر را خارج كند، پدر با اينكه قادر به تشخيص هيچ بد و خوب و مميزي نبوده، به ناگاه ممانعت كرده و سعي در ستر عورت داشته... و دايي از مواجه با اين لحظه عجيب بي اختيار مي گريد... جناب فرهادي ميفرمايد به قدري اين صحنه ذهن من را به خود درگير كرد و هميشه به آن فكر ميكردم كه در نهايت" جدايي نادر از سيمين" از دل آن بيرون آمد... . روز بازيگر بر اندك هنرمندان واقعي و دغدغه مند مبارك باد❤️🙏🏻🌹🌹 . #اصغر_فرهادي#اصغرفرهادی #جدايي#جدايي_نادر_از_سيمين ‎#رضا_شريف_نژاد #بازيگر#بازيگري#بازيگر_ايراني#سينماي_ايران #تاتر#سينما#تلويزيون#فيلمنامه_نويس #فيلمنامه_نويسي #rezasharifnezhad#rezasharifnejad#actor#persianactor#iranianactor#screenwriter #screenwriting #photography #photoshoot #teather #cinema #tv#poet#poetry #seprate#asgharfarhadi
36
1399/02/14