ویدیو در دو اسلاید (ورق بزنید) وسطِ زمستون با یه سیگارِ بهمن تو دستِش رو اِیوون وایساده بود و به حیاط خونَش که برفِ دیشب حسابی سفیدِش کرده بود نگاه میکرد،نگاه که نه؛خیره شده بود به درختِ انجیرِ یخ بسته از سرما...زمستونو دوست داشت واسه اینکه زمینَم همرنگِ موهاش میشُد،سن و سالِش بیشتر از سی و چند تا زمستون ندیده بود ولی آدم گول میخورد از بَس که سفیدی موهاش به چشم میزَد،یه جوری کام میگِرفت که انگار هیجدهِ تیر باشه و تو سردِت بشه تو شبی که نگهبانِ زندان،خبرِ مرگِ عشقی و بهت بده که قرار بود تو روزِ بیستُم،با هم رو سَر درِ دانشگاهِ تهران دو نَخ بهمنِ پدر مادر دار چاق کنید و بزَنید زیرِ قهقههِ از لذتِ آزادی که به دست اومده...زمستونو دوست داشت واسه این که تابستون نبود،قصه مون برعکس پیش رفت،یکی بود،یکی نبود،مَردِ جوونِ مو سفیدِ ما اونقَدر رو اِیوون وایساد و سیگار کشید که وسطِ بهمن ماه،با یه سیگارِ بهمن تو دَستِش،هیجده تا تیر خورد و مُرد،الان یه دهه گذشته،خردادِ هزار و چهارصد؛کی؟کِی؟کجا؟رو کدوم اِیوون وایسه و چند تا تیر بخوره،خدا میدونه... قصه ما به هیچوقت به سَر نمیرسه...‌ . . #مبین_سالم_پور . . گوینده:حمیدرضا کِیکانلی متن:مبین سالم پور . . پ.ن:وقتی بعدِ چند ماه متنِ مینیمال نَنِوِشتَن،یه دفعه (تو ۴ دقیقه) این مینیمال رو نِوِشتَم؛تازه فهمیدَم که چقدر حالَم بَده
مبین سالم پور | ویدیو در دو اسلاید (ورق بزنید)

وسطِ زمستون با یه سیگارِ بهمن تو دستِش رو اِیوون وایساده بود و به ح...
7
1398/06/01