کی میگه تئاترو فراموش کردم؟ !!!! من دلم واسه تک تک ثانیه هاش تنگ شده ، واسه اون موقعی که تماشاچیا میان تو سالن و ما یواشیکی به جای تمرکز کردن از لا به لایه پرده نمایش دید میزدیم که سالن امروزم پر میشه یا نه . واسه دعوا کردن سر گرفتن پلاتو برای تمرین ، واسه تا دوازده شب وایستادن و کمک کردن به بچه های دکور ، واسه روز اختتامیه واسه اعلام کاندیدا واسه تشویق و رضایت از ته دل تماشاچیا واسه جیغ کشیدنشون واسه اونجاش که اسمتو میخوندن میرفتی بالا جایزتو میگرفتی . رورانس ، بازبینی ، خیس عرق شدن ، زحمت کشیدن تا پای مرگ ، نا امید نشدن، جشنواره بین المللی تئاتر دانشجویی تهران ، کل کل بین دانشگاها ، بستن پایان نامه بچه ها و پول در آوردن ، شمردن جایز هامون و کل کل با مجیدو نعیم . بی پولی همیشگی بچه های تئاتر وووووو.......... ما فراموش نکردیم ازمون گرفتنش ، زندگیمونو ، عشقه مونو ، درسته تو یه زمین دیگه داریم بازی میکنیم ولی یه روز خوب میاد که پسش میگیریم دست پر پسش میگیریم .
180
24
1398/11/20