. چون نور، كه از مهر جدا هست و جدا نيست عالم همه آياتِ خدا هست و خدا نيست ما پرتوِ حقيم و نه اوييم و هموييم چون نور كه از مهر جدا هست و جدا نيست در آينه بينيد اگر صورتِ خود را آن صورتِ آيينه شما هست و شما نيست هر جا نگرى جلوه گهِ شاهد غيبى است او را نتوان گفت كجا هست و كجا نيست اين نيستىِ هست نما را به حقيقت در ديده ما و تو بقا هست و بقا نيست جانِ فلكى را چو رهيد از تن خاكى گويند گروهى كه فنا هست و فنا نيست هر حكم كه او خواست براند به سرِ ما ما را گر از آن حكم رضا هست و رضا نيست از جانبِ ما شِكوه و جور از قبلِ دوست چون نيك ببينيم روا هست و روا نيست كو جرأت گفتن كه عطا و كرم او بر دشمن و بر دوست چرا هست و چرا نيست درويش كه در كشور فقرست شهنشاه پيش نظر خلق گدا هست و گدا نيست بی مهرى و لطف از قبلِ يار به «عبرت» از چيست ندانم كه روا هست و روا نيست . عبرت نایینی
![محمد بحرانی | .
چون نور، كه از مهر جدا هست و جدا نيست
عالم همه آياتِ خدا هست و خدا نيست
ما پرتوِ حقيم و نه اوييم... محمد بحرانی | .
چون نور، كه از مهر جدا هست و جدا نيست
عالم همه آياتِ خدا هست و خدا نيست
ما پرتوِ حقيم و نه اوييم...](https://instagram.fgbb2-2.fna.fbcdn.net/v/t51.2885-15/e35/121086576_3518528941539107_479832560587850603_n.jpg?_nc_ht=instagram.fgbb2-2.fna.fbcdn.net&_nc_cat=111&_nc_ohc=60Xn-eGFzToAX8ncVFp&_nc_tp=18&oh=ed1e7d95e7891adb84d7a3914b73b2df&oe=5FADD348)
34،503
100
1399/07/18