پیر مرد آخرین مسافرش را پیاده کرد و در خنکای غروب پاییز ، لوله آب در سمت چپ خیابان نظرش را جلب کرد ، دور زد و به آهستگی از کنار آن رد شد حال خودش و ماشینش جا آمد و دوباره از سمت دیگر این کار را تکرار کرد ، به یاد کارواش های مجلل فیلم ها لبخندی از رضایت روی لبانش سر شکفت ، وانت خدمات شهری که همان لحظه به محل رسیده بود در بیسیم اعلام کرد که برود تا به ترکیدگی رسیدگی کنند ، پیر مرد بوق زد و رفت ... @johnny_photowriting
316
1
1399/05/07