. به بازوهایت فکر میکنم در گور . به خاک که نرم می لغزد توی چشمهات . و لبخندت که . ذره ذره تجزیه می شود . . باران سنگ ها را می شویَد . باران صورت ها را می شویَد . انتظارَت برای شنیدنِ آوازم مُرده است . حق با تو بود . ما هیچ جای هستی ایستاده ایم . بادبادک با بندی در آسمان می رقصد . و فرو می افتد . . باید . در آغوش میکشیدَمت . . . /آذین رئوف @azinraoof بهار نود و شش/

100
1
1397/11/03