هوا آرام شب خاموش راه ِآسمان ها باز خيالم چون کبوترهاي وحشي مي کند پرواز رَوَد آنجا که مي بافند کولي هاي جادو، گيسوي شب را تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت برايت شعر خواهم خواند برايم شعر خواهي خواند تبسم هاي شيرين تورا با بوسه خواهم چيد وگر بختم کند ياري در آغوش تو اي افسوس سياهي تار مي بندد چراغ ِماه لرزان از نسيم سرد پاييز است هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز زمان در بستر شب خواب و بيدار است فريدون مشيري
17،112
99
1398/10/30