یک: اولین چیزی که پس از "وصل" شدن اینترنت به ذهنم آمد, اولین چیزی بود که پس از "قطع" شدنش نگرانم کرد. بله, آن لحظه در شمایل یک خودپسندِ خوش شانس, کلاهم را به هوا پرت کردم که چه خوب شد فیلمم سال قبل در سینماها اکران شد و ماجرا غم انگیزتر می شود وقتی به یادبیاورم سال قبل "تالان" دقیقا در هفته ی پایانیِ آبان مقدمات اکرانش را در فضای مجازی شروع کرد. همین هفته ای که از آن گذر کردیم و چه روزهای مهمی بود برای دیده شدنِ تلاشِ چندساله مان. هنوز کلاهم روی هواست یا افتاده زیرِ صندلی ها؟ دو: نه نق می زنم همچون همگان و همکارانی که یکی دوروز است خرمای یأس و ناامیدی را در این شبکه های به ظاهر اجتماعی خیرات می کنند و از سرزمینِ از دست رفته و آرزوهای بربادرفته می نالند, نه عینکِ خوش بینی ام را به رخِ کسی می کشم. من یک سینماگرم که صندلی های خالی تئاتر و سینما در هفته ی گذشته شغل صدها نفر از همکارانم را به خطر انداخته و کورسوی امیدشان به فروشِ اندکِ سالنها را خاموش کرده. پس حق بدهید خودخواه باشم و از همکارانم بگویم که حالا بیش از هر کسی به شما نیاز دارند. به صندلی های پر. اینبار نه تنها برای فرهنگ که برای امرارِ معاش. من که شغلی جز سینما ندارم می دانم اگر همین چرخِ زنگ زده نچرخد, چه سفره ها که خالی نمی ماند. سه: خوب یا بد, اکنون چرخیدنِ چرخِ سینما و تئاتر, وابسته به تبلیغات مجازی است. لطفا نه فقط برای تماشا که برای سینما به سینما بروید. لطفا نه برای تبلیغِ این و آن, که برای تئاتر, همه ی تئاترها را تبلیغ کنید. چهار: چه بهتر که در و دیوارِ این فضا را با اسبابِ فرهنگ پر کنیم تا اگر خودکشی های نافرجامِ مجازی گذاشت, بدانیم چوب را از کجا خورده ایم. فرهنگ همیشه اسبابِ زحمت بوده است. پنج: #صندلی_ها_را_خالی_نگذاریم #از_سینما_حمایت_کنیم #از_تئاتر_حمايت_كنيم
154
8
1398/09/03