مارسل پروست دیوانه ام میکند. قرار بر این است که کتاب بخوانم تا طپش قلبم آرام بگیرد.قرار بگیرم و در کلمات گم شوم تا یادم برود بر من و ما چه میگذرد.اما مارسل پروست نمیگذارد.هربار که در جستجویش را در دست میگیرم چشمانم میخواهد که سریعتر از مغزم به سطر بعد بپرد.میخواهم به شیوه فیلم متریکس با یک اتصال همه متن را همه هفت جلد را یک جا ببلعم و بعد مثل مار بوآ ،مثل خودش ،روی تخت ولو شوم و ساعتها و ساعتها مزه مزه اش کنم.هضمش کنم. مارسل پروست متحیرم میکند.چطور میشود ثانیه ثانیه افکار و زندگی را با سرعتی که در قلب و مغز میگذرد پیامبر وار به کلمات تبدیل کرد؟هیچ پیغمبری فرصت نوشتن وحی را نداشته.همه یک یا چند حواری و کاتب داشتند.متحیرم میکند که چطور آنقدر صبور بوده که در اطاق چوب پنبه ای ساکتش اینطور زندگی را به رشته تحریر درآورد.من حتی از مرور افکار روزمره ام ناتوانم چه برسد به نوشتنشان.تحلیلشان و .... مارسل پروست فقط نویسنده نیست.یک پیامبر است.با حوصله ترین و صبورترین پیامبری که میشناسم.... کتاب در جستجوی زمان از دست رفته ، به بند کشیدن گریزان ترین خواهش انسان است :ابدیت.
367
21
1399/02/21