. و برهنگی آرام کنارم لغزید و هنگام بیداری که گفتم: «متبرک باد» می دانستم که این دعایی بیهوده است تو در خواب بودی به لمس ِ پلک های تو با آبی آسمان یاس از روی میز بر تو فرو نشست آرام بود آبی چشمانت دستت گرمی داشت و در نبض بلورینش رودخانه ها روان بود کوه ها مه آلود و اقیانوس جاری و بر کَفَت گویی بلورین بود و تو بر سریرت خواب بودی و خداعادل از آن روست که آنم بودی بیدار شدی آنگاه و واژگان ِ هر روزه ی آدمی را دگرگون کردی سال روزِ تولد آندره ی تارکوفسکی شعر از آرسنی تارکوفسکی در فیلم آینه. ترجمه رفیق فرهیخته ام صفی جان یزدانیان #tarkovsky #آندره_تارکوفسکی #صفی_یزدانیان #andreytarkovskyphoto
مجید برزگر | .
و برهنگی آرام کنارم لغزید 
و هنگام بیداری که گفتم: «متبرک باد»
می دانستم که این دعایی بیهوده است
...
20
1399/01/16