این آخرین بارونیه که میباره آخرین باریه که چشمام اینجارو میبینه وقت رفتنه... دارم بوی تهران رو حس میکنم دیگه بوی دود نمیده بوی نم بارون داره اه...لعنتی چرا همیشه موقع دل کندن،همه چی انقدر قشنگ میشه ...؟! درست مثل آخرین قرار... بیخیال بابا...ول کن این داستان عشقیارو.... وقت پروازه...باید برم تا دیر نشده...من آخرین مسافرم...کارم اینجا تمومه...هیچی نیست که بخوام به دلخوشیش بمونم...آخه همه رفتن از اینجا...اینجا جون آدما مهم نیست که...همه فکرشون شده پول و قدرت...اینو وقتی تو بی کلگی آم وسط اون جمعیت داد میزدم یا آزادی یا مرگ فهمیدم...نه توهم مبارزه ای که برام ساخته بودن و نه اون روزایی که پشت میله ها میگذروندم به ترک این شهر با همه بدیا و زشتیاش میارزید و نه حسرت دوباره دیدن...دیگه نه آزادی مهمه،نه مبارزه،نه دلار،نه جنگ،نه حتی عشق...فقط باید زودتر برم تا دیر نشده... سفر من،یه سفر ابدی به یه جای نامعلوم؛مثل یه انتهای بی انتها... . . . . بر بلندای افکارم #مبین_سالم_پور photo:@myaphy
405
6
1397/05/05