« احساس می کنم حامله روحم هستم » (کمی می اندیشم به تفاوت های تشکر و عبادت ). همه چیز برایم از آنجا شروع میشود که به خود می گویم تو باور داری وجود هر حقیقتی لزوما در مقابل چشم و دستت نیست و بشر هم فهمیده هنوز انتهای عالم را ندیده مثلا می گوید سه هزار سال نوری تا فلان ستاره که فقط نورش هست و از بین رفته فاصله داریم ، پس جسم من محدود هست و اگر باور به غیب داشته باشم که هست ، تنها روح قابلیت پریدن های بزرگ را دارد ، نماز خواندن کلا عملی است که کاملا باور به غیب هست ، جایی که روح می تواند سر جسم را هم خم کند و در جنگ واقعیت عینی و حقیقت وجودی ، حق را یادآور شود به انسان که همه اش نسیان است ( من در مقابل الهی تعظیم می کنم که کسی نمیبندش ) . می اندیشم اگر کسی در گرفتاری دستم را بگیرد به او می گویم چگونه برایت جبران کنم چگونه از خجالتت در بیایم ، حالا که معتقدم نفسهایم را از او هدیه می گیرم و به قول سعدی  هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب از دست و زبان که برآیدکز عهده شکرش به در آید. حالا می اندیشم او بهتر می داند چگونه شکرش کنم تا اینکه خودم تصمیم بگیرم . البته نماز برایم فراتر از شکر هست ، با اسم او آغاز می کنم چون هر علتی در دنیا وجود داشته باشد او علت همه وجودها و موجودات است ، او علت العلل است پس با نام بالاترین علت وجودم شروع می کنم ، حمد او می گویم که نه فقط شکر بلکه ستایش و ثناست ، او به همه رحمتش را می دهد چه شکرش کنم چه شکرش نکنم ، روزی ام را قطع نمی کند و محبتش بی دریغ است ، خلاصه آنکه نمازم پر از او می شود ، محتاج اتصال روح هستم به بی نهایت ، عدد وجودی ام چه میلیارد باشد چه یک باشد ، در مقابل بینهایت یک اندازه کوچکم ، او را حس می کنم چون تماما من را احاطه کرده او را کامل درک نمی کنم چون کدام عدد می تواند بینهایت را کامل درک کند ؟ در روز بارها برای ساخت فیلم و یا نوشتن متنی فکر می کنم ، چون هدف گذاری آینده ام است ، اما من که این را آینده موقتم می دانم و می دانم مرا حیات ابدی دیگریست ، مانند زمانی که در دل مادر بودم از دنیای بزرگ بیرون بیخبر بودم و اکنون می دانم غیب بعدی به زودی برایم ملموس می شود و می دانم هر کسی باز جوید روزگار اصل خویش و روح هم به ذات قدسی اش برمی گردد چون روحم را خدا دمیده و اینگونه وجودم معنا گرفته ، در افکارم غوطه ورم ، احساس می کنم حامله روح هستم.
علی ملاقلی‌پور | « احساس می کنم حامله روحم هستم »
(کمی می اندیشم به تفاوت های تشکر و عبادت ). 
همه چیز برایم از آنجا...
7
1399/06/22