. ■ قصههای آدمها - ۷ به احترام مردم معمولی . ◇ بقالی سپاسی یخچال نداشت. چیزهایی میفروخت که به #یخچال نیاز ندارد. برنج و چای و قند و شکر و پودر و مغز گردو و حبوبات و تنقلات و ... . خیلیها خریدهایشان را از همینجا عمده میخریدند. روی خرید زیاد، #تخفیف خوبی میداد. جعبههای استوانهای چای را چیده بود توی مغازه و لپه و نخود و برنج و عدس و لوبیا توی آنها میریخت. ¤ #پفک و کامک و خوردنیهای بچهگانه هم داشت. اما یخچالی در کار نبود که بستنی و نوشابه خنک و این چیزها هم باشد. برادر بزرگتر سالهای شصت-شصتویک از دنیا رفت و برادر کوچکتر مغازه را میگرداند. ¤ یک روز پسری رفته بود مغازهاش کامک بخرد. کامک را میفروختند پانزده ریال و میگفتند پونزدهزار! قیمت بالا رفته بود، حاجآقا سپاسی گفته بود کامک شده دو تومان. بعد، یکی از آن جعبههای استوانهای چای را نشان داده بود که «اگر مانده باشد، آن یکی همان پونزدهزار!» زنی که خرید می کرده، پرسیده بود چرا حاجآقا؟ چه فرقی میکنه؟ حاجآقا توضیح داده بود که آنها را قبلا خریده و تا تمام شود، به همان قیمت قبلی میفروشد، پونزدهزار! . ادامه دارد . #محمدحسین_بدری @mh.badri @sobhe_no #صبح_نو #روزنامه_صبح_نو #قصه_های_آدم_ها #این_مردم_نازنین #آدم_های_معمولی #بقالی_سپاسی #تصویرسازی #illustration #illustrate
86
0
1398/09/16