• نشستم. كليدى كوچك كنارش بود. گفتم: واسه شماست؟ تير و كمانش را پنهان كرده بود و مى خواست كليد را دور بيندازد! _ "بى عشق" چه مى شود ؟ غريب نگاه مى كرد. نمى فهميد چه مى گويم. كليد را كه قاپيد ديگر حرف نزديم. Today, I remember to love everything and everyone l come in contact with.
لیلا شوقی | •
نشستم. كليدى كوچك كنارش بود. 
گفتم: واسه شماست؟ 
تير و كمانش را پنهان كرده بود و مى خواست كليد را...
12
1398/10/28