گاهی زندگی کردن برایم سخت میشود و به قول احمد رضا احمدی کاش میشد آدم به کسی پول میداد تا بقیه زندگیشو اون ادامه میداد ، این روزا از همون روزای سخته و معمولا من تو این وضعیت نوشته هایی مینویسم که جرات نمیکنم اسم شعر روش بذارم ، شما هم اگر دوست داشتین فقط بخونین و به اسمش کاری نداشته باشین . مرسی "گم شده بودم در نوشته های نیمه کاره شکوه بی دلیل فرزندانم صدای اذان در انهدام دنیا گفتم : وقفه ای ست میان من و زندگی که هیچ چیز آن را پر نکرد کاسه ای زمان به من تعارف کنید گفتی : باران که بند آمد ستاره ها را بچین تا راه خانه را گم نکنی کلمات شکفتن خوشه های گندم بود آن بعد از ظهر بیمارمرا تسلی دادی باران که بند آمد پسر همسایه را بدار آویختند "
499
17
1395/06/12